بیایید امسال کمی دقیقتر روضه بشنویم. واقعا مسخره ست که شیعه قرن بیست و یک هنوز پابند خرافات باشه و واقعه عظیمی مثل عاشورا رو نخواد مورد مطالعه قرار بده.
خرافاتی مثل دامادی حضرت قاسم و حجله قاسم داماد و علی اکبر ناکام 18 ساله! و قص علی هذا...
این توهین به ساحت مقدس امام حسین و حضرت قاسم بن الحسن (ع) هست که فکر کنیم این بزرگان در بحبوحه ی جنگ، حجله ی عروسی به پا می کنند!
حضرت علی اکبر(ع) همونطور که از اسمشون پیداست، پسر ارشد امام حسین (ع) بودند. به امام سجاد(ع)، علی اوسط و پسر دیگر امام حسین رو علی اصغر می گفتند. وقتی می دونیم که امام باقر(ع)، پسر امام سجاد(ع)ـ یا همان علی اوسط ـ در کربلا حضور داشته و پنج ساله بودند، چطور می تونیم قبول کنیم که حضرت علی اکبر، در زمان شهادت 18 ساله و مجرد بوده اند؟در حالی که برادرکوچکترشون یعنی امام سجاد با توجه به اینکه در سال 38 هجری متولد شده اند پس با یک حساب سرانگشتی در حادثه عاشورای سال61هجری، 23 ساله بودند؟
داشتم شاخ در میاوردم وقتی سرکلاس تاریخ اسلام استاد پرسید: به نظر شما امام حسین(ع) به چه دلیل در روز تاسوعا از سپاهیان کوفه خواست تا جنگ رو یک روز به عقب بیاندازند؟ ، تعداد زیادی از دانشجویان با قاطعیت جواب دادند : برای اینکه حضرت علی اصغر پنج ماه و بیست و نه روزه بودند و امام می خواستند تا حضرت علی اصضغر شش ماهشون کامل بشه!!!!
همین دو سال پیش ایام محرم در کوچه پس کوچه های شهر صف طویلی از مردم دیدم که دم در خونه ی قدیمی و کوچیکی ایستاده بودند . کنجکاو شدم و رفتم جلو . دیدم خانمی مانتویی با حجابی نه چندان مناسب پشت پنجره خونه ایستاده و کلاهخودی در دست داره و مردم یکی یکی جلو می رن و زن کلاه رو روی سرشون میزاره وبر می داره و حاضرین صلوات می فرستند! گفتم این چه؟ گفتند: این کلاه خود حضرت عباسه!!!!
خدای من! یعنی یک نفر ازخودش نپرسید کلاهخود حضرت عباس تو دست این خانم چی کار می کنه؟ البته نمادهای قدیمی مورد احترامی منسوب به حضرت عباس و سایرین در شهر هست که لااقل به دلیل قدمت بسیار طولانی وجودشون در شهر و البته تحقیقاتی که پیرامونشون شده میشه به اصل بودنشون اعتقاد داشت ولی احمقانه ست اعتقاد داشتن به کلاهخودی که بعد از هزار و چهارصد سال، یهو! از ته یک کوچه تنگ یه شهر کوچیک اون هم توی ایران اون هم دست یه خانم نه چندان مقید که در روز عاشورا مدام لبخند به لب داره ! سردرمیاره.
تو رو خدا امسال یه خورده به خودمون زحمت بدیم و در کنار صدها ساعت عزاداری ، نیم ساعت هم کتاب حماسه ی حسینی بخونیم یا پای منبر علمای واقعی بشینیم. - دقت کنید گفتم علمای واقعی! نه هرکسی که میکروفون دست گرفت!-.
1- شهر داره آماده میشه...چراغهای عزا...پرچمهای سیاه...تکیه ها و خطوط دوار "چُلاب"...محرم نزدیکه...به قول و قرارهایی که سال پیش با امام حسین گذاشتیم پایبند بودیم؟
2- امروز تشییع پیکر جانباز شهید"ذاکریان زاده" بود و من بی خبر از همه جا داشتم به بسیجی ها وبلاگ نویسی درس میدادم و از جبهه ی جنگ نرم می گفتم. یعنی میشه این جبهه هم ما رو به شهادت برسونه؟!خدا کنه...
3- قرآن می خونم:"و {منافقان} وقتی مؤمنان را می بینند می گویند ایمان آوردیم و وقتی با روسای شیطانی خود خلوت می کنند می گویند همانا ما با شماییم و آنها را مسخره می کنیم! ." دو رو بر ما چند تا از این جور آدمها دیده می شه؟ نکنه ما هم جزوشون باشیم؟!!
4- خدایا ما رو عمار علی قرار بده نه مختار حسین...(اگه مختار جلوم بود می کوبوندم توی صورتش وقتی به بهانه عدم پیروزی حتی حاضر نشد میثم رو یاری کنه)
توی این چند وقته عبارت "جنگ نرم" رو بارها و بارها از زبان افراد مختلف و بخصوص مسئولین رده های مختلف نظامی و امنیتی شنیدیم. جالب اینه که همه خودشون رو در صف اول جنگ نرم می دونن! و البته برای اثبات این مدعا هر چند وقت یک بار بخشنامه ای به زیر دستاشون می نویسن و با برپایی چهارتا کلاس و مسابقه وبلاگ نویسی و برپایی همایش هایی که تنها نتیجه شون پر کردن بخش "لا لا لالایی" برنامه صرفا جهت اطلاع هست! فکر می کنند که اصلی ترین فرمانده ی جنگ نرم هستند!! غافل از اینکه تمام این حرکات در نهایت فقط "دفاع نرم" هستند نه "جنگ نرم"!
در واقع با یک نگاه گذرا به عملکرد مسئولین می تونیم خیلی راحت به این نتیجه برسیم که تنها افرادی که توی این مدت " جنگ نرم " رو فرماندهی کردند خود شخص امام خامنه ای و دکتر احمدی نژاد بودند.
در مفهوم جنگ، حمله حرف اول رو میزنه و حمله نرم یعنی با دقت، مسائل و مشکلات طرف مقابل رو زیر ذره بین بگیری و در موقع مقتضی با رو کردن اونها ازشون به نفع خودت استفاده کنی و این چیزیه که بارها و بارها در سخنرانی ها و موضع گیری های رهبر فرزانه انقلاب و ریاست محترم جمهور دیده شده.
این که منتظر باشیم تا دشمنان - چه داخلی و چه خارجی- شبهه ای رو مطرح کنند و بعد ما خودمون رو به آب و اتیش بزنیم تا پاسخ شبهه شون رو پیدا کنیم و بعد کلی هزینه کنیم تا این پاسخ رو در ذهن مخاطبان جایگزین کنیم به هیچ وجه جنگ نیست! و هیچ وقت به پیروزی نمی رسه! چون تا همیشه ابتکار عمل رو به دست دشمن سپردیم و خودمون رو در موضع انفعال قرار دادیم.
برای پیروزی باید حمله کرد.
1- عید غدیر مبارک . هیچ می دونستید به گفته امام علی(ع) کسی که در این روز روزه داری رو افطار بده مثل اینه که ده "فئام" رو افطار داده ؟! و وقتی از ایشون می پرسن "فئام" یعنی چی؟ جواب می دن: صد هزار پیغمبر و صدیق و شهید!
و تازه از این بالاتر امام علی (ع) ادامه دادند : و کسی که جماعتی را افطار دهد من ضامن می شوم او را بر خدای تعالی از کفر وفقر...
ان شاءالله قدر این روز بزرگ رو بدونیم و شکر گذار بچه شیعه شدنمون اون هم توی کشور امام زمان و زیر سایه ولایت فقیه، باشیم که هیچ نعمتی بالاتر از ولایت نیست.
2- یادمون باشه : ولایت بی بلا معنا ندارد... نجف بی کربلا معنا ندارد
3- برام سوال برانگیزه و نمی تونم ساده از کنارش بگذرم که چرا از میان جملات کوبنده و استثنائی آخرین پیام امام به مناسبت هفته بسیج سال 67 امروزه تنها به چند جمله ی ادبی مثل "بسیج شجره طیبه است" اکتفا میشه و دو پاراگراف بعدیش برای جوونها قرائت نمیشه!( من این دو پاراگراف رو در زیر میارم. داعیه داران پیروی از خط امام بخوننشون. لطفا!)
" ... من مجددا به همه ملت بزرگوار ایران و مسئولین عرض می کنم چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین ساده اندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصا آمریکا و شوروی از ما و اسلام عزیز دست برداشته اند لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم‚ در نهاد و سرشت آمریکا و شوروی کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - موج می زند باید برای شکستن‚ امواج طوفان ها و فتنه ها و جلوگیری از سیل آفت ها به سلاح پولادین صبر و ایمان مسلح شویم. ملتی که در خط اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - و مخالف با استکبار و پول پرستی و تحجرگرایی و مقدس نمایی است‚ باید همه افرادش بسیجی باشند و فنون نظامی و دفاعی لازم را بدانند‚ چرا که در هنگامه خطر ملتی سربلند و جاوید است که اکثریت آن آمادگی لازم رزمی را داشته باشد.
خلاصه کلام‚ اگر بر کشوری ندای دلنشین تفکر بسیجی طنین اندازد‚ چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه باشیم. بسیج باید مثل گذشته و باقدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد. امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها‚ بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان از انقلاب و اسلام دفاع کنند‚ فرزندان بسیجی ام در این مراکز‚ پاسدار اصول تغییر ناپذیر ((نه شرقی و نه غربی)) باشند. امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج دارند. فرزندان انقلاب به هیچ وجه نگذارند ایادی آمریکا و شوروی در آن دو محل حساس نفوذ کنند. تنها با بسیج است که این مهم انجام می پذیرد. و مسائل اعتقادی بسیجیان به عهده این دو پایگاه علمی است. حوزه علمیه و دانشگاه باید چارچوب های اصیل اسلام ناب محمدی را در اختیار تمامی اعضای بسیج قرار دهند. باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است‚ چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست‚ باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد. شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است‚ انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاری های شماست مسئولین تنها با پشتوانه شماست که می توانند به تمامی تشنگان حقیقت و صداقت اثبات کنند که بدون آمریکا و شوروی می شود به زندگی مسالمت آمیز توام با صلح و آزادی رسید. حضور شما در صحنه ها موجب می شود که ریشه ضدانقلاب در تمامی ابعاد از بیخ و بن قطع گردد..."
باز دلم غرق جنون می شود / از در میخانه برون می شود
تا به لبم ذکر علی جا گرفت/ لاف ولایت زد و معنا گرفت
من به علی تا به خدا می رسم/ اوست کَسَم، با همه من بی کَسَم
دست نبی در شعف و شور بود / خمّ غدیر همچو کُه طور بود
آیه اکمال رسالت رسید / لحظه ی اعلام ولایت رسید
دست به بیعت همه پیش آورند/ در دل خود حیف که نیش آورند
آن همه اعلام حمایت چه شد؟/ بیعت با دست ولایت چه شد؟
شیر خدا خانه نشین میکنید؟/ بدعت نو در دل دین می کنید؟
قصه ی آن میخ ِ در سوخته / چرخ زمان را جگر افروخته
چرخ زمان گشت و به اکنون رسید/ نوبت جانبازی مجنون رسید
ما به جمال مه مان دلخوشیم/ بوی علی از نفسش می چشیم
با مه خود مشق ولا می کنیم / امر کند سر به فدا می کنیم
سید ما عامل امر علی ست / نور علی از رخ او منجلی ست
کوفه برای دل ما محو شد / در "نه دی" حادثه ها لغو شد
ما به علی دست وفا داده ایم / گوش به فرمان خدا داده ایم
تا که به ما تکّه دلی داده اند / شهرت عمّار علی داده اند
با سخنی تیز تر از تیرها / سر ببریم از همه شمشیرها
پر تپش از شعر و شعوریم ما / منتظر صبح ظهوریم ما
فکه و دهلاویه را دیده ایم/ از شجر عشق، بلا چیده ایم
گرچه پر از زخم جفائیم ما / شیر یل حادثه ماییم ما
در هوس کوی تو سرگشته ایم / خانه و میخانه، تورا گشته ایم
بی تو فضای دل ما ابری است / خنده به روی لب ما جبری است
بر دل دیوانه نباشد حرج / یا پسر فاطمه عجل فرج
اثبات حقانیت شیعه در یک دقیقه!
کلیپ جالب و مفیدیه حتما دانلود کنید . پشیمون نمی شید!
عرفه شهدای هویزه لطف کردن تحملم کردن و اجازه دادن صدای من هم میون اون همه عاشق از کنار اونها دعا بخونه...خیلی چسبید...ایشالا عرفات عرفه بخونیم.
این میون یه فکری ذهنم رو مشغول خودش کرده بود. حتما ماجرای شهدای هویزه رو می دونید! وقتی گروه شهید علم الهدی در کنار بچه های ارتش پیشروی می کنن و ناگهان بنی صدر دستور عقب نشینی می ده، ارتشی ها طبق دستور برمیگردن اما علم الهدی و دوستانش می رن جلو و ستون پنجم خبر اختلاف رو به دشمن می رسونه و دشمن هم نیروهاش رو بین بچه های علم الهدی و نیروهای ارتش هلی بورن می کنه و اینجاست که دانشجوهای ما قیچی می شن...
بنی صدر به این وضوح در اون برهه ی حساس چوب لای چرخ انقلاب گذاشت و خب شناسایی و دفع شد ولی فکر اینکه فقط یه بنی صدر توی کشور باشه فکر کاملا بچه گانه ایه! تا حالا فکر کردین چندتا مثل بنی صدر تو رده های مختلف نظام وجود داشتن که یا جرات نشون دادن افکار پلیدشون رو نداشتن و یا فرصتش رو؟!
فکر می کردم ای کاش بقیه هم همون موقع مثل بنی صدر خودشون رو نشون می دادن و با ملت رو بازی می کردن!
خلاصه این همه راه کوبیدیم بریم توی بیابون خدا دعا بخونیم شاید این افکار سیاسی از ذهنمون برن بیرون دیدیم نه خیر ! سیاست ما عین دیانت ماست!
خیلی وقته باهات خلوت نکردم...خیلی وقته خودمونی ننشستم کنارت و از خوبیات نگفتم... خیلی وقته غزلهام بوی تو رو نداره... خیلی وقته بچه ی بدی شدم...
ولی هر چقدر هم که بگذره، بازم تو همون خوب همیشگی هستی... هر وقت که الهه های دورو برم بهم فرصت بدن سرم رو بیارم بالا، بازم حس می کنم لبخندت رو که روزبه روز کمرنگ ترش کردم... به خودت قسم ، خییییییییییییییلی بزرگی...
امروز هم ازون روزهاییه که سرم یه خورده به آسمون چرخید و لبخند منتظرت تا ته قلبم رفت و یادم آورد چقدر بی معرفتم...
من به خوب بودن خودم اطمینان ندارم واسه همینم عاشق هوش مصنوعیم! عاشق اینم که یکی بسازم بهتر از خودم! یکی که حواسش پرت نشه! یکی که منو یادش نره! یکی که من نباشه...ولی تو... تو به من! به منی که خودم هم خودم رو قبول ندارم اطمینان داری . بهم اعتماد کردی و جلوی شیطون رو من حساب کردی و از خوبی هام کری خوندی...و همینه که هربار منو در خونه ت می کشونه...
خدایا...خییییییییییییییلی دوست دارم.آدمم کن.
حج آنگاه حج می شود که انسان به معنای واقعی منقطع الی الله شود و این انقطاع باید در زندگی او نیز نمود پیدا کند. انقطاع نه به معنای گوشه نشینی بلکه به معنای خلیفه الهی! یعنی هر آنچه خدا خواهد، آن، تو باشی! و حال که خدا از مشرکین برائت می جوید پس تو نیز باید برائت بجویی...
مشرکین زمان ما هرچند در زبان نام خدا را می آوردند اما خدا را بنده نیستند که اگر بودند دنیای ما به از این بود...
قتل و کشتار و فتنه در جای جای جهان تنها بخشی از رفتار دهشتناک این بندگان شیطان است.
مسلمان باشی و ظلم ببینی، سکوت بر تو حرام است و همین است که حج ما بی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل، حج نخواهد شد!
آمریکا و اسرائیل را می کوبیم تا نوچه هایشان حتی خادم الحرین الشریفین هم که باشند کوبیده شوند...و این است معنای زیارت عاشورا...
برائت می جوییم از بی بی سی!
برائت می جوییم از انگلیسی که موزیانه تر از موش، موش می دواند در کارها!
برائت می جوییم از بانویی که سیاستمدار ترین می خوانندش و ما بی سیاستی اش را در تز جهانی فرزند آذربایجان داماد لرستانش تا ته خواندیم!
برائت می جوییم از آقا زاده هایی که انگار ایران هیچ مشکلی ندارد غیر از سرکشی به شعب خارجی دانشاه ازاد!
برائت می جوییم از ...
وسلام می دهیم به سید حسینی...سلام می دهیم به سید خراسانی مان و همچون سلمان با اهل بیت بودنمان را به رخ تاریخ می کشیم.
و امروز سالروز یومی ست که حجاج ایرانی با خون خود پای فرمان برائت از مشرکین امام را امضا کردند.
سرما خوردم فجیع! روزی دو سه ساعت می رم تو خلسه! یعنی یه خلسه می گم و یه خلسه می شنوید! حتی نمی تونم یه لیوان اب دست بگیرم...باور کنید! ....باور کردید؟ ... خب حالا غصه مو بخورید!
خلاصه دیروز سر ساعت 11و بیست دقیقه - یعنی دقیقا همون وقتی که باید می رفتم مدرسه دنبال دختر کلاس اولیم- یهو وارد خلسه شدم... تا بیام بخودم بیام دیدم ساعت شده 11 و سی و پنج دقیقه.... بدو بدو رفتم دم در و با عجله در حیاط رو باز کردم که برم دنبالش که دیدم یه موجود آبی رنگ با یه کله سفید دم در وایساده و داره تو صورتم لبخند می زنه!!!! بببببببببببببببله! جناب کوثر بانو شجاعت به خرج داده بودن و برای اولین بار خودشون تشریف اورده بودن...
منو میگی دهنم باز مونده بود...چطوری از خیابون اصلی رد شدی؟؟؟؟؟
: "هی ماشین می اومد . من می اومدم جلو دوباره تندی بدوبدو برمی گشتم عقب... یه عالمه موندم تا ماشین نیومد . یه ماشین داشت از خیلی دور می اومد من تندی اومدم این ور..."
مونده بودم چی باید بش بگم! خودش انتظار داشت تشویقش کنم . خودم انتظار داشتم تنبیهش کنم .خودت انتظار داشتی چی کارش کنم؟!