پرده اول))
میزبان: خوش اومدید صفا آوردید. بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید
مهمان: به به عجب شیرینی های خوشمزه ای! از کدوم قنادی خریدید؟
میزبان: از مغازه ی...
مهمان: ..اِ اِ اِ سریال شروع شد.
(یک ساعت بعد)
مهمان: خب دیگه سریال هم تموم شد. خیلی مزاحم شدیم . دیر وقته دیگه تشریف بیارین پیشمون
میزبان: اِ هنوز که اصلا نشد دوکلمه حرف بزنیم! این جوری که خوب نیست
پرده دوم))
ماه رمضان اومد... میزبان : خدا...مهمان: ما
لحظه های مهمونیمون رو چطوری می گذرونیم؟
آب می ریزم پای گلدانم/ پای گلهای شاد مصنوعی
عطرشان، عطر "تی رز"اصل است/آی آدمها چه بوی مطبوعی
باز باران ترانه می خواند/شیر حمام آسمان هرز است
زیر باران قدم زدن بد نیست/بی خیال هرآنچه اندرز است
پای رایانه ام جهان زیباست/همه جا زیر لمس انگشتم
فقط ای کاش "هک" بلد بودم/ دور فیلترشکن نمی گشتم
دیشب از پای پله افتادم/ توی خوابی که آخرش غم بود
و تو گفتی همیشه برعکس است/حرف هایت چقدر مبهم بود
از خودم هم که بگذرم، مرگ است/ مرگ هم که حس تکراری ست
پی مرگی جدید می گردم/ پی مرگی که عین بیداری ست
خستگی تا تمام من جاری ست/ امشب از خسته بودنم سیرم
تا بفهمم که حکمت من چیست / با خدا میزگرد می گیرم
(شعر از شاهد)
حتما تا به حال افرادی رو دیدین که غر می زنن!
بله منظورم هموناییه که زمین و زمون رو مستوجب نابودی می دونن و تنها خودشون فرشته هایی هستند که لطف کردن و در کنار بقیه آدما زندگی می کنن.
وارد دمشق شدیم...دو طرف بزرگراه پر بود از نمایشگاههای بزرگ اتوموبیل که هرکدوم نمایندگی یکی از معروف ترین کارخونه های اتوموبیل سازی دنیا رو داشتن: فورد ، بنز ، بی ام و ،... و در میون اونها رسیدیم به نمایندگی ایران خودرو! ذوق کردم ... افتخار می کردم از اینکه کشور من هم جایی بین این همه اسم دهن پر کن پیدا کرده... ولی متاسفانه بقیه این طور فکر نمی کردن... اعصابم رو خورد کردن از بس غر زدن به بالا تا پایین نظام : آره ! خاک تو سرا ببین آوردن پراید و کردن تاکسی شون! به ما ده برابر قیمت می فروشن میارن اینجا مفت و مجانی می دن به عربها! آخه اینم ماشین ما می سازیم ! مصرفش ده برابر این ماشین خارجی هاست! ... یه وقت جلوی عربا به احمدی نژاد چیزی نگید ها! خیلی می خوانش ! از بس بهشون می رسه خب حق دارن بخوانش! ...( این رو که گفتن دیگه شاخ درآوردم! آخه مگه مردم دمشق فقیرن که احمدی نچاد بهشون رسیده باشه!)
خلاصه انقدر غر زدن تا رسیدیم هتل
بد نیست آدم ها وقتی از چیزی انتقاد می کنن یه لحظه هم به این فکر کنن که خودشون برای کشور چه کاری انجام دادن؟ بودنشون برای ایران چقدر مفید بوده که حالا به خودشون اجازه می دن بدون کمترین اطلاعاتی تمام دستاوردهای دانشمندان و انسانهای متعهد کشور رو زیر سوال ببرند؟
نمی گم مشکلی توی کشور نداریم یا همه چیز ارزونه! حرف من اینه که همه با هم باید ایران رو بسازیم...وقتی تو کوچه پس کوچه های دمشق و حتی تو حلبی آبادش هم عکس های بزرگ بشار اسد زده شده و زیرش با خط درشت نوشته(والله کلنا معک) این یعنی مشکلات رو برای رسیدن به پیشرفت با هم تحمل می کنند و این درست اخلاقیه که انقلاب ایران به بقیه مردم دنیا یاد داده پس بیاید خودمون فراموشش نکنیم.
آقا نماز جمعه ی این هفته با تو
پای برهنه آمدن تا کوفه با ما...
توی کافی نت هستم. تو دمشق. نزدیک حرم عمه سادات(س). صبح رفته بودیم زیارت یه کوچولوی اسمونی...یه کوچولی قدخمیده... یه باب الحوائج...حضرت رقیه(س)
همه تون رو دعا کردم. دعامون کنید...
(راستی تو شهر ما به نیمه شعبان می گن نیمه برات...خدا برات کربلای همه تون تو این شب عزیز بده)
خداحافظ
چیه؟ فکر کردید می خوام وبلاگ رو تعطیل کنم؟ نه جونم! تو و این همه خوشبختی محاله محاله!(نیشخند)
داریم میریم پابوس عمه سادات... داریم می ریم پابوس سه ساله امام حسین(ع)... داریم می ریم خرابه...
دعاتون می کنیم...دعامون کنید...
خواستم بگویم دنیای ما بی دروپیکر است دیدم نه ! اتفاقا درو پیکرش درست و حسابی ترین چیز آن است! آدمها گرچه سلولهای بنیادین می سازند و گوسفند شبیه سازی شده می زایند اما خودشان هم می دانند آمدن و رفتنشان بدجوری به دست آن بالایی ست!
دنیای ما بی دروپیکر اگر نباشد خنده دار حتما هست!
دنیایی که میلیونها و شاید میلیاردها نفر درآن دغدغه شان می شود عبور شیئی گرد از یک خط سفید - آن هم هزاران هزار کیلومتر آن طرفتر!- دنیای واقعا خنده داریست.
خنده دارتر هم می شود وقتی همین آدمهای به حساب خودشان عقل کل می نشینند منتظر تا یک اختاپوس بگوید همان شیئ گرد از کدام خط سفید رد می شود!!!
از فلسطین و غزه نمی گویم که به عالیجنابان به قول خودشان سرخ پوش و تازگیها سبزپوش شده بربخورد! از همان یک قدمی شیئ گرد و از همان بچه های سیاه آن پایین دنیا می گویم. کدام اختاپوس رآی به شادی آنها می دهد؟
ولی خوشحالم چون این اولین جام جهانی ای ست که حتی یک بازی را هم کامل ندیده ام. اصلا علاقه ای به دیدنش ندارم. نه این که وقت نداشته باشم ها! اتفاقا امسال از هر سال دیگر بی کارترم... انگار انقدر بزرگ شده ام که بفهمم دنیا دروپیکر دارد!
حدوداً سه هفته پیش این آزمایش رو انجام دادم. این دوتا پرتقال یه روزی عین همدیگه بودن. روی یکی شون لفظ جلاله الله رو نوشتم و روی اون یکی... فقط نام پلید شیطان این بلا رو سر سمت چپی آورده. کارهای شیطانی چه بلایی سر روح و جسم ما میارن؟
خدای مهربونم منو ببخش که جز خودت کسی رو ندارم...
مِه تیه عالم هستی علیَ مردمکی
مو یقینُم به ایانَس ندارم شَکَکی
نم ونه کعبه دِگه سی دل هیچ کس تَرَکی
لِف علی مارِِ زمونه نَمیاره کووَکی
شعر از محمد نافعی(منتظر)
ترجمه: در چشم عالم هستی علی مردمک است
من یقینم به همین ست و ندارم هیچ شکی
کعبه دیگر برای خاطر هیچ کس ترکی برنمی دارد
و مادر زمانه پسری مثل علی نمی زاید.
اینجا یه کوچه توی مرکز شهر هست که منتهی میشه به چندین مهدکودک و مدرسه از ابتدایی گرفته تا دبیرستان. سر این کوچه یه تابلوی ورود ممنوع زده شده که البته سالهای ساله راننده ها به اون کاملاً بی توجهند و با کمال پررویی و با سرعت زیاد وارد ورود ممنوع می شدن و این میون یه عالمه بچه بود که با بوق اتوموبیل ها هراسون به این طرف و اون طرف می دویدن!
رفتم راهنمایی رانندگی و با رئیس این اداره صحبت کردم که اگه می شه یه افسر بزارن سر کوچه تا امنیت بچه ها تأمین بشه. گفتن نمی شه ما اونجا تابلو ورود ممنوع زدیم دیگه افسر نمی خواد!
خلاصه بچه های هراسون و مامانا و باباهای نگران زندگی مسالمت آمیزشون!!! رو با راننده های متخلف ادامه دادن و هر روز شاهد بحث و جدل یکی از والدین با یه راننده متخلف بودیم تا اینکه یه روز یکی از راننده ها تحملش سر اومد و راه تکرار برخطر بست ! چجوری ؟ ببینید: