چشم هایت دیدنی ها دید .... و سپیدی یالهایت، سرخی خونی را تجربه کرد که رشک آسمان بود....
و غروب ........ آن غروب مبادا ...... تو بودی و درد ........ که بین الحرمین خیمه های سوخته را هروله می کردی ....... شاید سایه ای باشی بر سر سه ساله ....... آه ...... سه ساله ...... آه سه ساله.........کاش کنج خرابه هم ذوالجناح داشت .....
تو یادگار پدر بودی ..... تو بوی پدر می دادی و زخمهایت، نشان زخم های پدر داشت ..... پس بی راه نبود که میان آن همه نامحرم، سکینه........ تو را ..... تنگ در آغوشت کشید.....
و زینب ، گره های یال تو را دخیل می بست ... صبوری قلبش را....
سر بالا کن ای اسب .... سر بالا کن........
السلام علی شیب الخضیب... السلام علی خد التریب ...
آه، مقطع الاعضاء....نشسته ایم تا مولای جمعه هایمان برایت بگرید.....
تلوزیون نگاه می کنم ... بحرین، خون ... یمن، خون ... مصر، خون ... حتی آمریکا هم، خون......بیشتر می فهمم کل ارض کربلا را....
خادم الحرمین الشریفین تانک می راند پیکر نحیف جوان بحرینی را .... و بوسه می زند دستان زمخت رئیس جمهور یانکی را .... همانکه "خون جوانان ما می چکد از چنگ " او....
طرح می دهند و تصویب می کنند شهادت "حاج قاسم" ما را .... چقدر "قاضی شریح" زیاد شده است این روزها.....
یادش بخیر آقاروح الله(ره) را که می گفت:" باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد.1" .... و انگار طنین صدایشان را از حنجره ی مولا سید علی می شنوم آنجا که می گویند : "مردم عزیز ما در همه جای کشور بدانند حوادث کشور ما در این کشورها به شدت تاثیرگذار است.2" .....
امسال هم شهادت نامه امضا می کنی و اذن خروج می دهی.... نصیب ما کدام می شود .... خدا می داند.....
1- صحیفه امام، ج21، ص 196
2-بیانات امام خامنه ای در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه
پی نوشت: یه قالب طراحی کردم با عنوان "تکیه شاهد" به مناسبت ایام محرم ....این قالب مناسب وبلاگهای پارسی بلاگ هست و کدش رو می تونید از اینجا دانلود کنید..... هزینه استفاده : صلوات با عجل فرجهم ....التماس دعا
شب بود و ستاره را تماشا
می کرد دو چشم ناز دختر
قایم شده بود و منتــظر بود
سُک سُک بکنــد بار دیگـــر
آرام درون خیمــه خوابیـــــد
داداش گـُلش علی اصغـــر
لالایی او صـــــــدای قـــرآن
با لحــن خوش علی اکبــــر
خواب آمد و بی سروصدا زد
در چشم قشنگ دخترک پر
فردا شده بود و کربلا شـــد
باغی پر نخــل های بی سر
از کـــرب و بـــــلا ، آب و بابا
شد ورد زبان خشـــک دختر
من فکر کنم از آن زمان ماند
این درس همیشه توی دفتر
دلم برای فرزندم می سوزد...
خاله اش شده خاله شادونه و عمویش، عمو مهربان! فکر کنم یک دانه عمه نمی دانم چه هم دارد!! خدا رو شکر هنوز پای دایی جدیدی به خانه مان باز نشده....
وضعیت سفید را می بینم ، با آن تکه های برنامه کودک تلوزیون زمان جنگ .... خجالت می کشم از روی فرزندم....
پیرمرد مجری با شمایل مرشد ها می خواند: هشت من هشت بهشته ، هفت من هفت جهنم ، شش من شکست دشمن! ......دوی من دولت حقه!!!!!...وای خدای من چه کلماتی.... ادامه مطلب...
پرنده شبش، اشک و آه و ستـاره ست
دلــش در قفس همـنشین شراره ست
برایت نوشـــــتم دلـــــــم تنگ رود است
و تو خوب میدانی که این استعاره ست
به دستـــت سپـــــردم دل آســــمان را
ببینــــــی عزیزم که بـــاران هماره ست
تب خاطـــراتت تنــــــم را گرفتــــــــــــــه
و این حال و روز دلی پـ ـاره پـ ــاره ست
من و هق هق این نفـس های شـرجی
که آمـار دلتنــگی ام بی شــــماره ست
تو و برگ گلـــها که بــا هم رفیقـــــــــید
نگاهـــت به گلـــها برایم اشــــاره ست
کنـــار تــو بـــاران به دل سجده می کرد
وضو کـــن بیا وقت عشقـی دوباره ست
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
أنا و علی أبوا هذه الأمة
بابای خودم مرا نگه دار ...... یک روز به کار خواهم آمد
غدیر عید ولایت و بیعت دوباره با مولا.... گویند 120 هزار نفر "بَخّـِـن بَخّـِـن" گویان با علی دست بیعت دادند که اهالی سقیفه اولینشان بودند .... الهی عاقبت به خیرمان گردان.
با علی در بدر بودن شرط نیست .... ای برادر نهروان در پیش روست
" هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی نمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان بر کسی جز او روا نباشد." (حضرت محمد (ص) - خطبه ی غدیر)
بـر خاطره ی زمان طراوت بارید
بر کام جهان دمی حلاوت بارید
رشکی به دل تمام دریاها شد
آن خم که براو ابر ولایت بارید
(شعر از شاهد)
ای شرط قبول عشق و ایمان
تفسیر مبشرات قرآن
تو حضرت حیدر غدیری
ما را برسان به دست باران
(شعر از شاهد)
چقدر دلم تنگ شده است برای مردانی که انگار به نامحرم آلرژی داشتند و چشمانشان ناخودآگاه سلولهای زمین را می شمرد....
چقدر دلم تنگ شده است برای آن روزهایی که بچه بودیم و حاج آقا برایمان مسابقه می گذاشت و می گفت : "هرکی جواب رو بلده دستش بالا " و من کودکانه و با تعجب می پرسیدم :"حاج آقا شما که سرت پایینه چطور ما رو می بینی" و او جواب می داد : " ما حاج آقاها دوتا چشم هم روی عمامه مان داریم" و من باورم می شد .... و این روزها دلم می گیرد از حاج آقا هایی که زق زق در چشمت نگاه می کنند و حتی اجازه پلک زدن را هم از چشمت می گیرند .... دوست دارم داد بزنم " چشمم درد گرفت مؤمن! سرت را بنداز پایین!"
چقدر دلم تنگ شده است برای مردانی که "تو" خطابم نمی کردند....
چقدر دلم تنگ شده است برای مردانی که یقه شان آخوندی بسته بود!
و چقدر حالم گرفته می شود از اینهایی که ابروهایشان باریک تر از خواهرشان است ....
چقدر دلم تنگ روزهایی ست که ریش جذبه داشت .... حرمت داشت .... مقدس بود....
و چقدر دلخورم از ریش هایی که "هو هو " می کنند و هی دراز می شوند، یعنی که صاحبم یک پا شاعر است برای خودش! ...شاعر هم زمانی حرمت داشت ... یادش بخیر....
کم کم دارم می فهمم دچار پیری زودرس شده ام . موهای دلم سفید شده و دندان های احساسم یکی یکی می افتند ... راستی دندان مصنوعی سراغ ندارید؟
آسمان ابر می شود و بوی باران می آید و دل که پرواز می کند سوی باران می دوم توی حیاط اما .... باران نمی بارد.
و آن وقت باور می کنم که قسمت دل من دویدن و نرسیدن است....
خاطره چشمهایت مرور هر روز رویا های من است .... شب که می شود ماه می شوی قلبم را ...
انگشتم ناز می کند گلبرگ های گل محمدی را و لطافت احساست را روی رگ برگ هایش نوش می کنم....
اینجا که منم گوشه گوشه خیس اشک های دلتنگی ست .....
تو آرام باش .... آرام بودن را یاد من هم بده هرچند.... من شاگرد تنبلی هستم....
پ ن: باز تو این تهران یه برفی اومد و شد مهمترین خبر کشور. حالا حتی سفر استانی رئیس جمهور شده تیتر چندم خبر تلوزیون دیگه وای به حال اوضاع بحرین و یمن که تو این اوضاع و شادی مردم تهران اصلا صلاح نیست حرفی ازشون زده بشه!!
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیتُه وَ مَن عَلی دِیتُه وَ اَنَا دِیتُه؛
می خواهم بجویمت .... می خواهم بیابمت.... می خواهم بشناسمت ... می خواهم لمس کنم عشقت را .... می خواهم بمیرم برایت ....وای چقدر شیرین است مردن برای عشقت....می خواهم تنگ در آغوش بگیرمت...تنگ تنگ تنگ.
می خواهم نباشم حتی در خود.... می خواهم تمام تو باشی حتی در من.....
از بالای دارالاماره فریاد مسلم می پیچد تاریخ را و پر می کند حجم آگاهی ام را که با تو بودن درد دارد.... دردی سراسر افتخار .... و چند روز بیشتر نمانده تا " ما رأیت الا جمیلا"....
..... نه .... دیگر نمی گذاریم .... دیگر مسلم هایت را تنها نمی گذاریم .... دیگر قدر مسلم هایت را می دانیم تا برسانی امامان را .... و ببینیم لبخندت را.... و در آغوش بکشیم تو را .... "بنفسی أنت" را لالایی کودکانمان می سازیم و از یاد نخواهیم برد؛ آنان که لیاقت مسلم را نداشتند امام را کشتند.
13 آبان، فرصتى است براى فکر کردن
و استنتاج کردن
و بر اساس این استنتاج، آینده را ساختن و براى آینده برنامهریزى کردن؛
..... چون آینده مال شماست.
(امام خامنه ای، دیدار با دانش آموزان 11/8/90)