حالا که به چشم می بینیم بارقه های انفجار نور 57 را در تاریکنای دنیای 2011 و هر روز تندیس نازیبای دیکتاتوری در گوشه ای از گیتی به پایین کشیده می شود و در هم می شکند، به خود بیشتر می بالیم از عشق امامی که می فرمود: "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم"! و هیچ بیمی نداشت از روشنفکر نماهایی که خود را زیتون صلح می دیدند و اشکار و نهان بر این شعار او خورده می گرفتند...
اول نوشت: ثبت نام در طومار حامیان طرح سایبری ها دیدار رهبری میخواهند در پست قبلی همچنان ادامه دارد...
******************************************************
تصمیم قاطع داشتم که این بار اختلافات رو کنار بزارم و کاملا بی طرفانه از کارهای نماینده شهرم دفاع کنم تا دیگه متهم به اخلالگری در روند خدمت به مردم!!! نشم. با این تفکر مجدانه در مقابل ایرادهای اطرافیانم ایستادگی می کردم و علارغم تعجب دیگران در مقابل هر ایرادی فقط می گفتم: سخت نگیرید بزارید کارش رو بکنه!
ماجرا این بار کلنگ زنی پالایشگاه مهرگان دزفول به همت سید احمد آوایی نماینده محترم شهرستان دزفول در مجلس شورای اسلامی بود.... ادامه مطلب...
دلمان برای لبخندتان بی تاب بی تاب است. دستهای دعایمان دخیل امام رضا می شود تا ببینیم روی ماهتان را ... این روزها که در هر صحبتتان رویی به سوی ما می کنید و ما سربازان سایبری خود را خطاب اوامرتان قرار می دهید به خود می بالیم از نگاهتان .
آقا جان تشنه ی دیدارتانیم. جانمان و جوانیمان را عاشقانه فدای لبخندتان می کنیم و عاشورایی، تیغ سخن را بر گلوی بدخواهانتان می کشانیم که ولی مطلق مایی تا حضرت خورشید بیاید...
ما را به حضور خویش پذیرا باش.
برای رساندن خواهشمان به دفتر مولا با موج وبلاگی "سایبریها دیدار با رهبری را میخواهند" همراه شده و با درج این مطلب یا مطلب دیگری ترجیحا با همین عنوان در وبلاگ خود به این موج بپیوندید. برای ثبت نام کلیک کنید
توجه **********توجه ***********توجه
به اطلاع ان دسته از عزیزانی که در وبلاگ شاهد و یا در وبلاگ بزمانه جهت دیدار آقا ثبت نام کردند و حتی انهایی که هنوز ثبت نام نکردند، می رساند که:
طی پیگیری های صورت گرفته با دفتر آقا (البته با تلاش و کوشش دوستان ما از پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی - پاونا) قرار بر این شد که لیست اطلاعات کاملتری از دوستان (جهت صدور کارت ورود) در یکی از وبسایت های موجود تهیه و بدین منظور استفاده گردد؛
لذا کسانی که مایلند ، باید زحمتی دوباره کشیده و در پاونا (پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی) به صورت کاملتری ثبت نام کنند.
برای ثبت نام کلیک کنید http://www.pw-arzeshi.com/didar.php
البته این نکات قابل ذکر است که :
1- این دیدار حتمی نشده است و در تلاشیم برای به ثمر رساندن آن، شما هم دعا کنید.
2- این دیدار قطعا برای ماه مبارک نخواهد شد
3- حمایت شما در این فضای مجازی از این دیدار کمک خواهد کرد به زودتر به نتیجه رسیدن آن، البته اگر خدا بخواهد!
4- لوگوی حمایتی دیدار برای نصب در وبلاگ شما اماده شده لطفا درج گردد.
5- دیگر اسامی ثبت نام شده ها در وبلاگ اضافه نخواهد شد و فقط ثبت نام در پاونا معتبر می باشد.
6- ... هر که دارد هوس دیدن ماه بسم الله ...
ما را از دعای خیر شبانگاهی و سحرگاهی خود محروم نسازید
|
و هذا شهر الرمضان...
و هذا یوم الجمعه .......
و هذا ......... بنفسی أنت، کجایی؟
خطوط ممتد، همیشه برایم سوال می سازند: از کجا به کجا؟
از منفی بی نهایت که انتگرال بگیری تا مثبت بی نهایت، می شود؛ دنیا! - مساحتی به وسعت ما - .
همیشه غصه پاره خط ها را می خوردم با آن گردی های توپر دوسرشان که محکومند به حدّ !
و امروز بدجور پاره خط شده ام!
فیثاغورث چه زجری کشیده با دیدن خط گذرنده از خطوط موازی!
کاش هیچ گاه چنین خطی نبود تا به رخشان بکشد فاصله را....کاش چشم خطوط موازی به هم نمی افتاد....
بخند پیش من عزیزم، اما یواش تر! فاصله ها بیدار می شوند!
تلوزیون چیز بدی شده این روزها! تا روشن می کنی جنگ می بینی و جنگ. یکی نیست بگوید آخر به ماچه؟! به ما چه ربطی دارد بحرین خونی ست؟ به ما چه ربطی دارد غزه هنوز هم در محاصره است؟ لیبی بمباران می شود؟ خب به ما چه؟ سوریه را به زور می خواهند به آشوب بکشانند؟ خب این هم به ما چه؟
این کانال آن کانال می کنی تا اخبار جنگ تمام شود و حالا خبر بعدی: "خشکسالی در سومالی جان سی و یک کودک را گرفت." اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَه! این یکی که دیگر اصلا به ما مربوط نیست! خودشان فکر اقتصادی نداشته اند! خودشان فرهنگ ندارند که بفهمند باید آذوقه جمع کنند برای روز مبادا!!
توی این گرما روزه بگیری و عطش کنی و گرسنه بمانی آن وقت هنوز افطار نکرده این همه خبرهای ناخوشایند بدهندت! آخر انصافشان کجا رفته!!!!
.........
صدای مسجد می آید :....... اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ.... تکان می خوری! اصلاح امور کل مسلمین را هر روز از خدا می خواهی و بعد اینگونه می اندیشی؟
آیا می شود مسلمان بود و اینگونه گفت؟
و آیا می شود روزه گرفت آن هم در دمای بالای 50 درجه و نفهمید درد کودکان گرسنه ی سومالی را؟
و آیا می شود بچّه ی "بلدالصواریخ" بود و درک نکرد موشک باران ناتو روی سر غیرنظامی های لیبیایی یعنی چه؟
و آیا می شود در هوای خمینی نفس کشید و نسبت به مظلومان جهان بی تفاوت بود؟
و مگر می شود مقلد مولا سید علی بود و کاری نکرد؟ و مگر می شود گوش به فرمان رهبر بود و آقا حکم جهاد اقتصادی صادر کنند و این جهاد را صادر نکرد؟
جهان نیازمند جهاد ماست، برادر!
قبل نوشت:دوست دارم خیلی از مسئولین فرهنگی یه جوری از کار برکنار بشن و راه برای ورود جوونهای پاک باز بشه تا یادشون بیارن انقلابی و خدایی کار کردن چه مدلیه! واقعا جای تأسفه که اینها خودشون روزی انقلابی دوآتیشه بودن و اما امون از روزمرگی...
منبع تابناک
دزفول، شهری است که نیاز به معرفی ندارد. شهری که پایتخت مقاومت ایران لقب گرفت.
دزفولیها طی 8 سال و در زیر موشکبارانهای شدید عراق، شهر را ترک نکردند و در طی 2700 روز مقاومت 2600 شهید تقدیم انقلاب و اسلام کردند. مردمی که زخم 176 موشک 6،9 و 12 متری را هنوز به یادگار میکشند، که گاه در کوچه های 3 و 6 متری فرو مینشست و بیش از 80 تابوت را در یک روز بر شانههای شهر شناور میکرد. بماند بیش از 2500 گلوله توپ و300 راکتی که گاه و بیگاه مردم را بیشتر با واژه شهیدو شهادت آشنا میکرد.
مردمی که همیشه آشنای شهدا بودهاند و همیشه مرام و معرفت و ارادت خود را به شهدا اثبات کردهاند و این امر را میتوان از حضور گسترده و پرشور مردم در گلزارهای شهدای شهیدآباد و بهشت علی، چه در دوران دفاع مقدس و چه پس از آن مشاهده کرد.
و اما بعد ... سال 80 بود که پیکر 8 شهید گمنام دفاع مقدس مهمان شهرستان دزفول شدند که خاطره آن تشییع جنازه تاریخی و استقبال مردم شهیدپرور دزفول از این گمنامهای آشنا هیچگاه از خاطر شهروندان دزفولی نمی رود.
عجب عطشی دارند این وهابی ها برای نشان دادن بغضشان!
آل خلیفه شیعه می کشد و آل سعود کف می زند ... آل خلیفه خسته می شود و آل سعود نیرو می فرستد... آل خلیفه خون می بیند و چندشش می شود، آل خلیفه دلداری می دهد و زیبایی های خون را برایش توصیف می کند و بعد هر دو خون می پاشند روی سر بحرین و کل می کشند شادیشان را! و به رسم اجدادشان دختر می دهند برای ابراز شادیهایشان... پسر میمون آل خلیفه داماد می شود با لباسی به رنگ خون شیعه و دختر آل سعود عروس می شود بر کابینی از خون شیعه ...
و ما به اصطلاح شیعه های ناب! تنها نظاره می کنیم و آب بازی می کنیم و رانت بازی می کنیم و لج بازی می کنیم و ... تازه! دعای عجّل فرجمان هم گوش فلک را کر کرده....
ده مرداد اومد و باز من متولد شدم....
حس عجیبیه تلاقیه روز تولد با اولین(البته احتمالا) روز رمضان...
حس می کنم روح و جسمم با هم تازه شده . یعنی باید باید باید آدم تازه ای بشم . فردا نباید مثل دیروز باشم....
اسپیکر روشنه و صدای میرداماد هواییم می کنه... امون ای نفس بی حیا ... کردی قلبم سیاه ... واویلا .... امون از اهل وادیه ... خدا ناراضیه .... واویلا... بهت قسم ... همه کسم ...درست می شم آقا ....آه.
یعنی درست می شم؟؟؟؟ باید بشم.
این رو به عنوان کیک تولد قبول کنید
میثم را زیارت کردیم و آموختیم ولایت پذیری را و بعد مسجد سهله...... آقای شبهای سهله کمک کن از این جا که برگردم وبلاگم سهله نشین بماند...........آه سهله سهله سهله ...... سه شنبه شب باشد و غروب باشد و سهله باشی و تمام دستهای روی سر و چشمهای گریان دعا می کنند فرج را ..... و من هنوز ندیدمت آقا..... کنج مقام ابراهیم آل یاسین می خوانیم برایت .... نه .... برایم!
چهارشنبه خانه ی حضرت علی... چهار سال پیش که آمدم چه حالی داشتم از بودن اینجا! مرد عرب که می گفت: هذا مقام الصلوه العباس و بعد به زور فارسی را دمش می چسباند و می گفت نماز نماز یعنی نماز بخوان!!!!!! تنم سرد شد چسبیدم به دیوار ! من که باشم که در نمازخانه ی حضرت عباس نماز بخوانم!!!! و مرد عرب دیگر فقط مانده بود با چوبش کتکم بزند تا نماز بخوانم!!!!!! اما امروز می گویند اینجا سند ندارد! اه و من اصلا حس دفعه قبل را ندارم!!! جالب است احساسمان هم دچار بروکراسی شده!!حالا که سند نیست حس هم نیست!
مسجد کوفه... خوابم می آید و حاج آقا مرتب می گوید اگر خوابتان می آید خوابتان هم عبادت است همین که اینجایید کافیست!انگار دقیق حال مرا می داند. عجب حاج آقایی!
ای امام انس والجّان، عهد ما کوفی مگردان....( پنجشنبه 30/4/90 نجف حرم حضرت امیر علیه السلام)
تمام مدت به دابة الارض بودن مولا علی فکر می کنم ... چه زیباست اعتقاد به رجعت داشتن " مقر به رجعتکم... آقا جان می خواهم ببینم رجعتتان را ... می خواهم بخوانم از شوقتان ... می خواهم بمیرم در رکابتان ... توقع زیادیست؟
شب جمعه کربلا............
بین الحرمین جای سوزن انداختن نیست .... انگار همه آمده اند و من بی تاب احساس بوی سیبم... هر مداحی می گفت صاحب الزمان در مجلس ما نشسته اند غصه ام می شد که چرا در قسمت مردانه ی مجلس نیستم تا دنبال مولایم چشم بگردانم و امشب اینجا تمام بخش خواهران را با عشق می گردم! چه کفش داری قشنگی یعنی مادر اینجا هم بوده؟ ... چه صف های پر از ازدحام تفتیش زیبایی! چه له شدن های دلنشینی! یعنی مادر اینجا هم بوده؟...... چه صحن پر از جمعیتی! مادر سیبها! ای آب ها فدایت! چه حال شیرینی دارد دنبال تو گشتن.............
ساعت 12:30 به وقت عاشقی صحن مولا سیدالشهدا ....
ایوان طلا را نوای بلند سینه و زاری اعراب پر کرده و من فقط آهنگش را می فهمم و اشک می ریزم و همراهشان سرنوحه را تکرار می کنم " یوما یوما " فکر کنم یوما یعنی مادر..... آه مادر مادر مادر مادر.........هنوز دنبال بوی سیبم...........................................
جمعه 90/34/31 . امروز تولد نی نی شاهد است. حالا دیگر همه ی کاروان خبر دارند پس ما هم تولد می گیریم.... فکرش را بکن در کربلا دنبال کیک باشی!!! و البته بیابی!!!!!!! دلمان نیامد دردانه ی حسین باشد و ما برای دخترکمان جشن بگیریم پس نان و خرمای حضرت رقیه را زود تر از کیک تولد خریدیم و گفتیم رقیه جان بنفسی و مالی و اسرتی و اولادی انت....
بقیه عکس ها را در اینجا ببینید