6 تیر روز گره خوردن دست سیدعلی در دستان ابوالفضل(ع) و هدیه دوباره جان عشق به جمع عاشقان گرامی باد.
دستان مهربانت برشانههایعشق است
زیباترین کلامت از واژههایعشق است
ای نورکبریایی، ای رهبر خدایی
بر وادی تن تو، گویا ردای عشق است
چشمان بیتوانم، عیسیدم تو خواهد
زیراکه در نفوست عطروصفایعشقاست
لبخندجان فروزت بر چهرهام بیفکن
کان خندةخدایی، چونکیمیایعشقاست
بادیدن تو، عشقم، اشکم روانه گشته
ویناشک صافوساده،ازشعلههایعشقاست
زیباتر از بهارم ای مهر عالم افروز
میدان تابش تو، تا ناکجای عشق است
روی زمین قلبم، جای عبورگام است
گامی که درطنینش آوای پای عشق است
برصفحهیدلمننامتهمیشهباقی است
چون نام تومثال آن ناخدای عشق است
ای آشنای تاریخ، گلبرگ نام خوبت
پیچیده تا همیشه، درلابلای عشق است
ای ایستاده چون کـوه برتارک سیـاست
این اقتدار و شوکت ازاعتلای عشق است
بغضی که نشسته بر غزل پیش کشت
شیدایی واژه از ازل پیش کشت
ای خنده ی تو شکوه رؤیاهایم
آوار دلم بغل بغل پیش کشت
خبر خبر خبر ... نی نی شاهد 2 به بازار اومد! اونم در آخرین ساعات ماه رجب ...
دعا کنید تا وقتی صدای أین الرجبیون بلند میشه نی نی خانوم ماهم جزوشون باشه البته به همراه آبجی بزرگهش و پدر و مادرش ....
دلم نیومد میلاد ارباب بگذره و من چیزی ننوشته باشم واسه همین یه شعر قدیمی رو دوباره آپ کردم.ببخشید...
آی قصّه قصّه قصّه
قصّه ای عاشقونه
از دو برادری که
شدن ماه زمونه
یکی امام حسین و
یکی حضرت عبّاس
یکی یه شاخه ی گل
یکی عطر گل یاس
وقتی خدا عبّاسو
به حضرت علی داد
امام علی به عبّاس
یه درس خوشگلی داد
قنداقه ی عبّاسو
دور حسین می گردوند
ماه بنی هاشمو
به دور نور می چرخوند
یعنی که عبّاس من
یار سپاه دین باش
تو لحظه های سختی
پشت و پناه دین باش
کربلا امتحانِ
عبّاس ازون درسا بود
روز نشون دادنِ
پستی نامردا بود
عبّاس با نمره ی بیست
اون امتحانو رد کرد
حرف خدا رو گوش داد
حال یزیدو بد کرد
حالا که نوبت ماست
باید که گوش بگیریم
مثل جناب عبّاس
علم به دوش بگیریم
علم برای ماها
حرفای پیغمبره
دوست داشتن خوبی و
یاوری رهبره
(شعر از شاهد)
پشت میز بزرگ و چرمی اش روی صندلی دسته دار سلطنتی نشسته و چپ و راست به اش می گویند آقای مدیر و او خوش خوشانش می شود....
آمار منشی ها و معاونها کم کم دارد از دستش در می رود ...راستی امروز کدام راننده باید دخترش را می برد استخر؟ نکند دیر کرده باشد!
یقه ی کت مارک دار چندمیلیونی اش را مرتب می کند و بسم الله گویان کار روزانه اش را آغاز می کند....
اولین پرونده مربوط به درخواست وام صدهزارتومانی یکی از کارکنان برای تعمیر سقف منزلش است ...اَه ببین برای چه کارهایی وقت مدیر مملکت را می گیرند ... تا می خواهد امضا کند چشمش به دسته گل حدودا دویست هزار تومانی گوشه اتاق می افتد که رویش کارت تبریکی نصب شده .
بلند می شود و می رود تا کارت را از نزدیک بخواند : از طرف مدیرعامل شرکت بووووووووق برای تبریک تولد آقازاده!
لبخند می زند و خم میشود تا گلها را بو کند ...آخ ... دستش خورد به لیوان چای و پرونده ی روز میز خیس خیس شد ... خانم منشی زود بیا این پرونده رو برش دار همه جا کثیف شد!
اخم نکن پیشانی ات خط می افتد و راهی می شود برای رسیدن به تو
من حسودتر از آنم که فکرش را بکنی
تمام پل های پشت سرم را خراب کرده ام تا مبادا پای کسی به تو برسد
حالا این اخم هایت دارند کار دست من می دهند
من حتی از لبخندهای تو هم واهمه دارم
نکند قایق شوند برای نامردم ها
با نیلوفرها دورتادورت را حصار می کشم تا چشم کسی به لبخندنت نیوفتد
اما عطر دارد این لبخندهای تو!
گلاب می پاشم صحن چشم هایم را تا بلاگردان لبخندهای تو باشند
تو منتشر می شوی در تیراژ بالا و من تمام نسخه هایت را برای خودم پیش خرید می کنم
آخر حق مالکیت معنوی تو برای من محفوظ است . چرا آدم ها نمی فهمند ...
تو باید بیایی...
تا رنگ آسمانمان آبی شود ... ریزگردهای دورویی بدجور حال آسمانمان را گرفته اند ... از شما چه پنهان، دود غلیظ این روزها مال کارخانه های ماشین سازی نیست! دقیقا مال کارخانه ی آدم سازی ست ... دانشگاه های ما آنقدر اراجیف به خورد مغزها می دهند که دود از کله ها بلند می شود و ... لااقل ای کاش اراجیفشان تولید ملی بود!
تو باید بیایی...
تا زمینمان سبز شود ... از همان سبزهای خوش رنگی که نگاه کردنش استحباب دارد! ... این روزها تا می گوییم سبز یاد فتنه می افتیم و یاد جلبک می افتیم و البته ... یاد جلبک ستیزی که همچنان فیلتر است....
رنگ ها هم از ما شکایت دارند!
تو باید بیایی...
تا یاد بگیریم اخلاق سیاسی را ... تو باید بیایی تا بفهمیم یا بفهمانیمان! که حرف رهبر لازم الاجراست...
تو باید بیایی...
تا یارانه مان را سر وقت بگیریم... تا کرایه ی تاکسی زیاد نشود ... تا پول بنزین بالا نرود ... تا حتی قیمت یخمک بقالی سرکوچه مان هم به قیمت جهانی طلا بستگی نداشته باشد!
تو باید بیایی...
تا یک وقت موشک های آمریکایی هوس نکنند به سمت ما بیایند ... آخر خیلی هامان دیگر حال و حوصله جنگ را نداریم...
تو باید بیایی...
تا مزار گم شده ی مادر را نشانمان دهی ... تا برایش حرم بسازیم و آینه کاری اش کنیم و به همه بفهمانیم "هنر نزد ایرانیان است و بس"! و بعد سالی چندبار برویم زیارتش و کلی جنس چینی با عکس باربی بخریم از دور حرم بانوی عفاف!....
خواستی انتقام سیلی مادرت زهرا را هم بگیری ... بگیر...اما... خواهشا تنهایی! آخر در عرف بین الملل خوبیت ندارد ما وارد مناقشات داخلی طوایف بشویم و روابط حسنه مان با "آل" های مبارک فلان و بهمان را خدشه دار کنیم. متوجه هستید که!
تو باید بیایی ...
تا دنیا آرام باشد ... تا ما راحت باشیم ...
یک روز تمام آسمان می میرد
گلدان شکسته ی زمان می میرد
لبخند رسان به واژه ها دیر شده!
شعرم نرسیده بر دهان می میرد
دست هایت
آنگاه که لای تارهای انگشتم استادانه موسیقی دل انگیز عشق را می نوازند ...
چشم هایت
آنگاه که رگ های ناپیدای ذهنم را شنا می کنند ....
لب هایت
آنگاه که داغ ترین گل های بوسه را دو دستی تقدیم خواب هایم می کنند...
بی اختیار ذکر روز و شبم می کنند،
فتبارک الله احسن الخالقین را
امیرنشین های حاشیه خلیج فارس ، همان ها که سالهای سال است رنگی از ابتدایی ترین اصول دموکراسی را در خود ندیده اند و دیکتاتوری به کامل ترین صورتش در آنها حکم فرماست ، چند وقتی ست که شده اند دایه مهربان تر از مادر و فریاد وا دموکراسیا! سرداده اند که آی مردم دنیا چه نشسته اید دارند در سوریه دموکراسی بیچاره را زنده زنده ذبح می کنند آن هم به شیوه ی غیر شرعی!
فریادهای شیک و پرتمتراق این ابردیکتاتورها کم کم دارد روزهای فتنه 88 را در ذهنمان تداعی می کند. روزهایی که قانون گریزان و ضدقانون ها شده بودند داعیه دار قانون و پیراهن عثمان کرده بودند قانون مظلوم را!
به گمان حقیر، تمرکز حاکمان اتحادیه عرب بر نقض حقوق بشر آن هم در سوریه ای که صدها برابر خودشان مردم سالاری دارد ، تنها راهی ست برای سرپوش نهادن بر خفقان موجود در نظام های سیاسی خودشان و منحرف کردن اذهان تازه بیدار شده مردم از بی دادگری های رخ داده در حکومتهایشان. برای نمونه وجود بیش از 30 هزار نفر - به اندازه یک شهر - زندانی سیاسی در زندان های آل سعود آن هم بدون محاکمه را چگونه می توان توجیه کرد؟
نکته دیگر اینکه با توجه به رکود اقتصادی و مشکلات مالی ایجاد شده در غرب ، بهترین گزینه به فروش رسیدن محصولات کارخانه های بزرگ اسلحه سازی غرب است و چه بهتر که این فروش به سمت بازارهای پر پول کشورهای صاحب نفت خاورمیانه باشد! نتیجه آنکه آسانترین راهکار برای حل مشکل آن 99% مغتشش خیابانهای آمریکا ایجاد جنگی درون منطقه ای برای پولدارهای دست نشانده ی عربشان است!
کوتاه کلام اینکه برادران و خواهران ما در کشورهای عربی و اسلامی باید بیدارتر باشند و فریب این اشک های تمساح را نخورند که خدای ناکرده موج انقلاب های الهی و بیداری اسلامی ایجاد شده در امت های اسلامی به انحراف کشیده نشود که آن وقت ....
من و تو خنده هامون اتفاقی
غم و درد و بلامون اتفاقی
شبی ای کاش دستی می سپردیم
به دست هم دوتامون اتفاقی!
(شعر از شاهد)
پ ن: می خواستم یه مطلب سیاسی توپ بنویسم، نشستم پای سیستم یادم رفت چی بود! اتفاقی نتیجه ش شد این شعر!!! شاهده دیگه :دی